توصیه رهبری به احمدی‌نژاد؛ نقطه عطفی هویتی برای جریان انقلابی

توصیه رهبری به احمدی‌نژاد؛ نقطه عطفی هویتی برای جریان انقلابی

وقتی علت حکمِ رهبری را می‏دانیم و خودشان بدان تصریح کرده‌‏اند، همان‏گونه که در فقه گاه از فهم علت یا قواعد حاکم بر احکام، به احکامی جدید دست می‏یازیم، در اینجا نیز به سادگی در می‏یابیم که رهبری دوقطبی و اساساً آن فضا و مناسبات را نمی‏خواهند؛ چه از سوی احمدی‏‌نژاد باشد چه غیر او. اساساً مسئله‌‏ی رهبری در اینجا فرد نیست؛ مسئله همان جریان هویتی است. آن جریان هویتی نباید به خطاهای گذشته‌‏اش ادامه دهد.

 اگر گمان کنیم فارغ از 15 سال گذشته، توصیه رهبری به احمدی‏‌نژاد را فهمیده‌‏ایم یا می‏توانیم بفهمیم، یقیناً راه به خطا برده‏‌ایم. مخاطب این توصیه بالواقع نه یک فرد که جریانی هویتی است که با پرچم عدالتخواهی در مقابل جریان محافظه‏‌کار و مسامحه‏‌گرا قبل از سوم‏‌تیر نزج می‏یابد و در طول این سال‏ها با آسیب‏‌های مختلف مواجه می‏شود. به عبارت دیگر مخاطب این توصیه همه‏‌ی ما هستیم. احمدی‏‌نژاد، تنها نماینده‌‏ای است برای این جریان و نظیر توصیه رهبری به او را در موارد متعدد می‏توان خطاب به جریانات مختلف انقلابی در حوزه، دانشگاه و سیاست در طول این سال‏ها مشاهده کرد. از این حیث توصیه معظم‌‏له را باید نقطه‏‌ی پایانی بر آسیب‏‌های جریان هویتی‏‌مان و نقطه شروعی برای تولد جریانی نو قلمداد کرد؛ جریانی که نه مسامحه‏‌گراست و نه عدالتخواهی را با شیوه‌‏ی پیشین جستجو می‏کند.

 

شرح و بسط این مسئله طبعاً ما را به بایسته‌‏های کاندیدای انتخابات آتی نیز رهنمون خواهد شد. در واقع وقتی روشن شد که حضور چه جریان هویتی‌‏ای در انتخابات به صلاح نیست، آن‏گاه است که نوبت به این پرسش می‏رسد که پس حضور چه جریان و رویکردی به صلاح و بایسته است و کدام جریان هویتی اکنون باید رخ بنماید.

 

تنها نکته‌‏ای که برای فهم این مهم باید مدنظر قرار گیرد، توجه به این معضل است که جریانات مختلف سیاسی عمدتاً خود را مطلق تلقی می‏کنند و بعد بیانات رهبری را می‏کوشند با رویکردی که مطلق انگاشته‌‏اند، تطبیق دهند. آنان حتی گاه تا آنجا پیش می‏روند که وقتی به عدم تطابقی برمی‏خورند، نه در رویکرد و باورهای خود که در رهبری شک می‏کنند. این نوشته را کسی می‏تواند بخواند که آمادگی نقد خویشتن را داشته باشد. در واقع ما بایست یک بار هم که شده خویش را هم به نقد بنشینیم و در عین حال بعد از کنار گذاشتن تمام آنچه مطلق می‏انگاشتیم، ببینیم واقعاً توقع رهبری از ما چیست و ایشان اکنون به سمت کدام جریان هویتی رهنمون می‏شوند. اگر ما این نقطه عطف تاریخی را به هر دلیلی نفهمیم یا نتوانیم هضم کنیم، یقیناً مثل بسیاری از گذشتگان که تنها تا مقطعی خاص در کشور واجد اثرِ جدی بودند، به تاریخ خواهیم پیوست.

 

تفصیل:

در سال‏های اصلاحات که از یکسو تجدیدنظرطلبی و تساهل و تسامح در همه‏‌ی امور میدان‏دار بود و نوعی شرمنده بودن نسبت به آرمان‏ها و ادبیات انقلابی سیطره داشت، با ریل‌‏گذاری‌‏های رهبر انقلاب جریانی نو متولد شد. معظم‏‌له سال 80 را سال "رفتار علوی" نامگذاری کردند تا سیره‌‏ی حکومتی امیرالمؤمنین(ع) از تریبون نماز جمعه تهران توسط ایشان بسط داده شود. ایشان به تفصیل از شاخصه‏‌های رفتار علوی گفتند و با نوعی افسوس تصریح کردند:«همه‌‏ی كسانى كه امیرالمؤمنین را در حدّ این رفتار حكومتى مى‌شناسند، از كوتاهى دوران حكومت آن بزرگوار تأسّف مى‌خورند، به خاطر این است كه اگر این روش در سال‏‌هاى متمادى ادامه پیدا مى‌كرد، شاید مسیر تاریخِ عالم عوض مى‌شد. اگر این الگو ادامه پیدا مى‌كرد و چند سالى در اختیار مردم قرار مى‌گرفت، شاید سرنوشت بشریت عوض مى‌شد و این قدرت‏هاى متّكى بر فساد و پول و شهوت و زورگویى و بى‌انصافى - كه در طول تاریخ در دنیا مشاهده شده و سرنوشت بشر را به تاریكى و سیاهى رقم زده‌اند - به وجود نمى‌آمدند. در حال حاضر این الگو در مقابل ماست.»

 

ایشان توضیح دادند که آنچه مطرح می‏کنند با بخشنامه کردن حل شدنی نیست و تبدیل شدن به مطالبه‏‌ی همگانی و گفتمانی نو را می‏‌طلبد. رهبر انقلاب از عدل علی(ع) گفتند و از اینکه "امیرالمؤمنین بین همه‌‏ی آحاد مردم در اعطاى بیت‌المال تساوى برقرار كرد." معظم‌‏له از ساده‏‌زیستی سخن به میان آوردند:«در آن نامه‌‏ی معروف به عثمان‌بن‌حنیف مى‌فرماید... أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ‏ وَ مِنْ طُعْمِهِ‏ بِقُرْصَيْه‏. امیرالمؤمنین خوراك و لباس خود را كه شبیه فقیرترین مردم آن روزگار بود، مطرح فرمود و گفت: من كه امام شما هستم، این‌گونه زندگى مى‌كنم.»

 

این گفتمان‌‏سازی‌‏ها جریانی نو در کشور شکل داد که نه راست بود و محافظه‏‌کار و نه چپ بود و تجدیدنظرطلب. این جریان گفتمانی آرمان‏خواهی و عدالتخواهی را جستجو می‏کرد. وضعیت به گونه‌‏ای شد که حتی در میان تشکل‏‌های دانشجویی تشکل جداگانه‌‏ای با نام جنبش عدالتخواه تأسیس شد. رهبرانقلاب نیز خطاب به دانشجویان تصریح کردند که لبّ انتظارشان از آنان عدالتخواهی است. رهبر انقلاب در دیدار با شورای شهر و شهردارش تصریح کردند که هیچ امری فوری‏‌تر از خدمت به مردم نیست. در همان سال‌‏ها ماجرای کارتن‌‏خواب‌‏ها رخ داد که در کنار بی‏‌تفاوتی‏‌های مسئولین و در حالی که هر روز تعدادی از کارتن‌‏خواب‏ها در سرمای سخت آن روزها جان می‏باختند، دانشجویان عدالتخواه مثل یک کارتن‏‌خواب ساده در مقابل نهادهای مختلف خوابیدند و کمی بعد در مسجد هدایت با حضور رحیم‌‏پور ازغدی برای کارتن‏‌خواب‏ها مجلس ختم گرفتند. آن روز وضع به گونه‌‏ای بود که یک کارتن‏‌خواب در جمع شبانه‏‌ی دانشجویان و در سرمای آن روزها حاضر شد و با بیانی ساده یاد شهید رجایی را زنده كرد و گفت:«من به او رأی مثبت دادم. خدایش بیامرزد كه فقرا را درمی‌یافت و چه خالیست جای او.» آن روز گفتمان‏‌سازی بالواقع تا پایین‏‌ترین لایه‏‌های جامعه نیز رفته بود. دالّ کانونی دولت نهم را نیز در عرصه‌‏های مختلف سیاست داخلی، خارجی و اقتصاد باید عدالتخواهی تلقی کرد؛ از این رو سزاوار است دولت نهم را دولت عدالتخواه بنامیم.

 

این جریان هویتی در ادامه‌‏ی مسیرش دچار آسیب‏‌های جدی شد. عملکرد جنبش عدالتخواه به گونه‌‏ای بود که رهبرانقلاب در پیامی خطاب به این جنبش در سال 85 تصریح کردند:«همه‏‌ی تلاش‌‏ها و اقدام‌‏ها از راه درست و صحيح و متکي به اصول انجام گيرد و مصالح کلي نظام مدنظر باشد.» ایشان همچنین در پیام دیگری در سال 87 از دانشجویان خواستند تا مراقبت کنند "به نام عدالت‌طلبی، حرکتی غیر منصفانه از سر جهل یا غفلت انجام نگیرد."

 

رهبر انقلاب حتی پیشتر و در همان سال 84 به صراحت فرمودند:

 

«عدالت‌طلبی فقط این نیست که انسان شعار عدالت‌طلبی بدهد؛ نه، باید این را واقعاً بخواهد. عدالت‌طلبی به این نیست که انسان رودرروی کسی بایستد و بگوید تو عدالت‌طلب نیستی؛ نه، این، ساز و کار دارد. باید جامعه به نقطه‌ای برسد که سیاست‌های عدالت‌طلبانه در آن طراحی شود و دستگاه اجرایی طوری باشد که سیاست‌های عدالت‌طلبانه فرصت عملیاتی شدن و اجرایی شدن پیدا کند.»

 

 

در همین سال‏هاست که محمود احمدی‌‏نژاد از اینکه اسامی مفسدان اقتصادی را در اختیار دارد، سخن به میان می‏آورد و یک مطالبه‌‏ی جدی از او و سایر مسئولین کشور افشای این اسامی می‏شود. جریان انقلابی نیز به کلی در همین فضا سیر می‏کند.

 

کم‏‌کم پدیده‏ای به اسم پالیزدار در کشور پیدا می‏شود و این پدیده در فضای گفتمانیِ آن روز در ابتدا مورد استقبال دانشجویان و نه طرد از سوی آنان قرار می‏گیرد. این سال‏ها همچنین منازعه بر سر دانشگاه آزاد را نیز در خود ثبت کرده است. وقتی رهبر انقلاب خطاب به مسئولین قوه قضائیه از عدم لزوم افشاگری در بسیاری از موارد سخن گفتند، این مسئله برای دانشجویان قابل هضم نبود و درست از همین رو بود که نماینده جنبش عدالتخواه در دیدار دانشجویی با معظم‏‌له در این خصوص سؤال و به بیان دیگر اشکال کرد.

 

بیانات رهبرانقلاب بسیار مهم بود. ایشان در دیدار با مسئولین قوه قضائیه تصریح کردند:

 

«تا وقتی که از طریق قانونی جرم ثابت نشده است، نه در خود قوه، نه در بیرون قوه، نه در تریبون‏ها و منبرهای رسمی، نه در وسائل ارتباط جمعی، کسی حق ندارد آبروی یک مسلمانی را ببرد؛ این بسیار مسئله‌ی مهمی است. بعضی اوقات انسان می‏بیند روی قوه‌ی قضائیه فشار می‌آورند که آقا افشاء کنید. نه آقا، هیچ لزومی ندارد افشاء کردن... حتّی اگر چنانچه فرض کنیم یک نفری جرمی هم کرده است، این جرم در دادگاه صالح اثبات هم شده است، این شخص به مجازات محکوم هم شده است - فرض کنید رفته زندان - چه لزومی دارد ما اسم او را در روزنامه‌ها منتشر کنیم تا بچه‌ی این آدم که دارد مدرسه میرود، دیگر رویش نشود مدرسه برود؟ چه اشکال دارد که این مدتِ زندانش را بگذراند، بیاید بیرون، خودش و خانواده‌اش زندگی عادیشان را ادامه دهند؟ خب، جرمی کرد، مجازات شد، تمام شد دیگر. باید حتماً آبروریزی بشود؟» ایشان تأکید کردند:«البته مخاطب این حرف فقط قوه‌ی قضائیه نیست؛ مسئولان قوه، خارج قوه، رسانه‌ها مخاطبند.» رهبر انقلاب افشاگری را فقط در مصادیق خاصی جایز دانسته بودند.

 

رهبر انقلاب در پاسخ به سؤال نماینده جنبش عدالتخواه در سال 90 تصریح کردند:

 

«یکی از دوستان اشاره کردند که امیرالمؤمنین در فرمان خود به مالک اشتر فرموده‌اند که آدم‏های سوءاستفاده‌جو را رسوا کنید؛ شما گفته‌اید که افشاء نکنید. امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) نفرمودند موردی را که اثبات نشده، افشاء کنید. هیچ وقت چنین چیزی در بیان امیرالمؤمنین نیست، و این قطعاً از اسلام نیست. ما چطور چیزی را که اثبات نشده، به صرف اتهام، افشاء کنیم؟

 

ممکن است اینقدر حجم اتهام زیاد و وسیع باشد که یک عده‌ای به چشم یک امر قطعی و واقعی به آن نگاه کنند، اما هیچ پشتوانه‌ی استدلالی نداشته باشد، جائی ثابت نشده باشد. ما هیچ حجتی نداریم که این را بگوئیم. حتّی من در همان جلسه‌ای که اشاره کردند، از این بالاتر را گفتم. من گفتم حتّی جرمی که ثابت شد، اصل نباید بر افشای آن جرم باشد. بالاخره یک مجرمی است، یک غلطی کرده، مجازات هم میشود؛ خانواده‌ی او، فرزندان او، پدر و مادر او گناهی نکرده‌اند؛ ما چرا بی‏خود اینها را رسوا کنیم؟ مگر آنجائی که خود نفس افشاء کردن، یک مصلحت بزرگی داشته باشد. بله، یک جائی هست که نفس افشاگری در یک مسئله‌ی ثابت‌شده، مصلحتی دارد؛ آنجا ایرادی ندارد. این، منطق ماست. هیچ چیزی هم نه از امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) و نه از هیچیک از ائمه‌ی هدی (علیهم‌السّلام) برخلاف این وجود ندارد. ما واقعاً حق نداریم افراد را به صرف گمان، متهم کنیم، مشهور کنیم؛ واقعاً جایز نیست؛ نه در سایت، نه در روزنامه، نه در تریبون‏های گوناگون. حیثیت افراد را باید حفظ کرد.»

 

بیانات رهبری اگر چه کم‌‏کم خصوصاً با روندی که جریان عدالتخواه و دولت در پیش گرفته بود، فضای گفتمانی جامعه را تغییر داد اما هم‏چنان در سطح کنشگران سیاسی با همان مشی گذشته مواجه بودیم. نام بردن احمدی‏‌نژاد از ناطق‌‏نوری و هاشمی در جریان انتخابات 88 که مورد نهی رهبری قرار گرفت و نیز منازعه‏‌ی احمدی‏‌نژاد با لاریجانی در مجلس پرده‌‏های مختلفی از همین فضای هویتی و همین منش جریان عدالتخواه بود. در همان دولت نهم به هم خوردن جلسه هاشمی در قم، در سال‏های بعد به هم خوردن جلسه سید حسن خمینی در حرم امام و پس از آن به هم خوردن جلسه لاریجانی در قم رقم خورد؛ مسئله‌‏ای که باز هم مورد نهی رهبری قرار گرفت. طبیعتاً در بسیاری از این موارد همه‌‏ی جریان عدالتخواه حامی چنین حرکت‏‌هایی نبود؛ حتی کیهان در خصوص برخی از این موارد در سرمقاله‏‌اش نقدهایی صریح مطرح کرد. با این همه اما بالاخره این اتفاقات در سایه‏‌ی حکمرانی یک فضای هویتی بود که رخ می‏داد؛ آن فضای هویتی در اصل کاملاً دینی بود و ریل‏گذاری‌‏اش را نیز مدیون رهبر انقلاب می‏دانست اما در ادامه‏‌ی راه دچار آسیب‏های جدی شده بود.

 

ماجرای سفارت انگلیس و عربستان، ماجرای تجمع‏های مختلف دانشجویان مقابل مجلس در خصوص دانشگاه آزاد و برجام و... که بعضاً مانند تجمع دانشگاه آزاد مورد تذکر رهبری قرار گرفت، همه و همه همان رویکرد گذشته را به ذهن متبادر می‏کرد و تمام اینها واقعاً آن چیزی نبود که رهبرانقلاب می‏خواست.

 

جریان انقلابی واقعاً نور چشم رهبری بود و رهبری بارها و بارها به حمایت تمام قد از این جریان برخواستند تا مبادا این جریان خاموش شود. ایشان در عین حال مدام به زبان‏های مختلف به ما تذکر می‏دادند؛ تذکرهایی که به نظر می‏رسد هیچ‏گاه آن‏گونه که باید از سوی ما مورد توجه واقع نشد که اگر شده بود، زودتر از اینها با تحولی بنیادین مواجه می‏شدیم.

 

در همین سال‏ها مسئله‏‌ی مهم دیگری که مطرح می‏شود، دعوای معروف وحدت و خلوص است. رهبر انقلاب تصریح می‏کنند:

 

«یک سؤال دیگر این است که بعضی‌ها می‏گویند وحدت، بعضی‌ها می‏گویند خلوص؛ شما چه می‏گوئید؟ من می‏گویم هر دو. خلوص که شما مطرح می‏کنید - که ما بایست از فرصت استفاده کنیم و حالا که غربال شد، یک عده‌ای را که ناخالصی دارند، از دائره خارج کنیم - چیزی نیست که با دعوا و کشمکش و گریبان این و آن را گرفتن و با حرکت تند و فشارآلود به وجود بیاید؛ خلوص در یک مجموعه که اینجوری حاصل نمی‏شود؛ ما به این، مأمور هم نیستیم. در صدر اسلام، خوب، با پیغمبر اکرم یک عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابیّ‌بن‌کعب بود، عمار بود، کی بود، کی بود؛ اینها درجه‌ی اول و خالص‌ترین‏ها بودند؛ عده‌ای دیگر از اینها یک مقداری متوسط‏‌تر بودند؛ یک عده‌ای بودند که گاهی اوقات پیغمبر حتّی به اینها تشر هم میزد. اگر فرض کنید پیغمبر در همان جامعه‌ی چند هزار نفری - که کار خالص‌سازی خیلی آسان‏تر بود از یک جامعه‌ی هفتاد میلیونی کشور ما – می‏خواست خالص‌سازی کند، چه کار می‏کرد؟ چی برایش می‏ماند؟ آن که یک گناهی کرده، باید می‏رفت؛ آن که یک تشری شنفته، باید میرفت؛ آن که در یک وقتی که نباید از پیغمبر اجازه‌ی مرخصی بگیرد، اجازه‌ی مرخصی گرفته، باید می‏رفت؛ آن که زکاتش را یک خرده دیر داده، باید می‏رفت؛ خُب، کسی نمی‏ماند. امروز هم همین جور است. اینجوری نیست که شما بیائید افراد ضعاف‌الایمان را از دائره خارج کنید، به بهانه‌ی اینکه می‏خواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دائره‌ی خلّصین را توسعه بدهید؛ کاری کنید که افراد خالصی که میتوانند جامعه‌ی شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند؛ این خوب است. از خودتان شروع کنید؛ دور و بر خودتان، خانواده‌ی خودتان، دوستان خودتان، تشکل خودتان، بیرون از تشکل خودتان. هرچه میتوانید، در حوزه‌ی نفوذ تشکل خود، برای بالا آوردن میزان خلوص‏های فردی و جمعی تلاش کنید؛ که نتیجه‌ی آن، خلوص روزافزون جامعه‌ی شما خواهد شد. راه خالص کردن این است.»

 

رهبرانقلاب در دیدار با اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی که نام‌ه‏ای به رهبرانقلاب نوشته بودند نیز نکاتی مرتبط مطرح کردند. حتی به نظر می‏رسد در این سال‏ها مواجهه‌‏ی جریان انقلابی با دولت دهم نیز دچار این آسیب بود و در همان فضای هویتی معنا می‏شد. این البته الزاماً به معنای نادرست بودن تمام انتقادات مطرح در آن سال‏ها به دولتمردان نیست.

 

جالب آنکه بحث‏‌های رهبرانقلاب در خصوص جذب حداکثری از سال 86 است که آغاز می‏شود و به طور جدی بعد از سال 88 است که در چند نوبت مطرح می‏شود. نکته‏‌ی جالب دیگر اینکه هم در دیدارهای مختلف دانشجویان با رهبرانقلاب، ایشان از جنبش دانشجویی گفتمان‏‌سازی به جای قضاوت کردن در خصوص افراد را مطالبه می‏کنند هم در سال‏های اخیر از محمود احمدی‏‌نژاد می‏خواهند روی گفتمان امام و انقلاب کار کند.

 

این جریان بالواقع یک جریان است؛ آسیب‏هایی که با آن مواجه شده کاملاً یکی است، تذکرات رهبری بدان یکی است و حتی تجویزها و دستورات رهبری به آن نیز در مشابهت کامل به سر می‏برد.

 

رهبرانقلاب در سال 87 خطاب به دانشجویان شیراز که از برخوردهای قوه قضائیه گلایه داشتند، تصریح کردند:«شما زرنگی کنید، شما اسم نیاورید، شما روی مصداق تکیه نکنید؛ شما پرچم را بلند کنید. وقتی پرچم را بلند کردید، آن کسی که مجری است، آن کسی که در محیط اجراء می‏خواهد کار انجام دهد، همه حساب کار خودشان را می‏کنند.»

 

نکته کلیدی‏‌ای که در توصیه رهبرانقلاب به محمود احمدی‏‌نژاد مبنی بر مصلحت نبودن حضور او در انتخابات آتی مطرح می‏شود نیز شکل گرفتن دوقطبی در کشور است. به این ترتیب نه تنها محمود احمدی‏‌نژاد بلکه هر کسی بخواهد در آن پارادایم سابق و با آن مدل از سوی اصولگرایان به میدان بیاید و به مواجهه با رقیب برخیزد، از نظر رهبر انقلاب حضورش به صلاح نیست. وقتی علت حکمِ رهبری را می‏دانیم و خودشان بدان تصریح کرده‌‏اند، همان‏گونه که در فقه گاه از فهم علت یا قواعد حاکم بر احکام، به احکامی جدید دست می‏یازیم، در اینجا نیز به سادگی در می‏یابیم که رهبری دوقطبی و اساساً آن فضا و مناسبات را نمی‏خواهند؛ چه از سوی احمدی‏‌نژاد باشد چه غیر او. اساساً مسئله‌‏ی رهبری در اینجا فرد نیست؛ مسئله همان جریان هویتی است. آن جریان هویتی نباید به خطاهای گذشته‌‏اش ادامه دهد.

 

بعد از این نقد تفصیلی به خود، اکنون نوبت آن است که بپرسیم اگر این جریان هویتی نباید باشد، پس کدام جریان هویتی باید جایگزین شود؟ آیا باید عدالتخواهی را کنار گذاشت و به مسامحه‏‌کاری و محافظه‏‌کاری روی آورد و گفت اصلاً عدالتخواهان تا کنون اشتباه می‏کرده‌‏اند و جریان مقابلِ آنان راست می‏گفته؟! واضح است که پاسخ منفی است. همین جریان هویتی به واسطه‏‌ی زنده کردن گفتمان امام و انقلاب بارها و بارها مورد تمجید رهبری قرار گرفته.

 

پس راه‌‏حل، پشیمان شدن از اصل عدالتخواهی، دلسردی یا روی آوردن به مسامحه‏‌گرایی و محافظه‌‏کاری نیست. با این توضیح پرسش پیش‌‏گفته همچنان رخ می‏نمایاند:  راه‌‏حل بالواقع چه می‏تواند باشد؟

 

رهبرانقلاب در بعد ایجابی فرمایشاتی دارند که باید امروز مورد بازبینی دقیق قرار گیرد؛ خصوصاً آنجا که از ابعاد مکتب امام و پیوند اخلاق و عدالت سخن می‏گویند. ایشان همچنین در بیانات اخیر انقلابی‏گری را امری دارای تشکیک دانستند و شاخصه‌‏هایی برای آن برشمردند. رهبر انقلاب تمامی جریانات و احزاب داخل کشور را به عنوان پدری پیر در حکم فرزند خود تلقی می‏کنند؛ حتی اگر این جریانات، مذاکره‏‌کنندگان دولت یازدهم باشند که مورد نقد جریان انقلابی قرار دارند و نقدهای بسیاری نیز به آنان وارد است. رهبر انقلاب خود بیش از آنکه بخواهند به مواجهه با افراد برخیزند، می‏کوشند تا گفتمان را پیش ببرند و فضای گفتمانی را به گونه‏ای دنبال کنند که آن گفتمان میدان‏دار شود. در واقع توصیه‌‏ای که ایشان به جنبش دانشجویی داشتند را پیش از همه خود دارند اجرا می‏‌کنند و درصدد توسعه‌‏ی دایره‏‌ی خلّصین با همین اصول هستند.

 

وقتی از این منظر نگاه می‏کنیم، اصلی‏‌ترین رسالت ما هیچ‏گاه نقد رقیب نخواهد بود، بلکه همواره اصلی‏‌ترین رسالت خود را طرح گفتمان ایجابی و ادبیات رو به جلو تلقی خواهیم کرد. نقد باید در کشور باشد و هیچ‏کس ضرورت وجود نقد را انکار نمی‏کند اما اگر تمام رسالت خود در کشور را خرده‌‏گیری از جریان مقابل بدانیم و به جای گفتمان‏‌سازی، گفتمان@‏بازی کنیم، اگر هیچ حرف رو به جلو و نویی نداشته باشیم و مدام ایراد گرفتن از این و آن هنرمان باشد، باید باور کنیم آن چیزی که رهبر انقلاب می‏خواهند و مطالبه می‏کنند نبوده و نیستیم. در چنین حالتی باید بپذیریم مطالبه رهبری را نفهمیده‏ایم و حق ولایتمداری را آن‏گونه که آن عزیز طلب می‏کند، به جا نیاورده‏ایم؛ و چقدر دردناک است اینکه در این میان برخی دوستان سابق تا نظرشان را متفاوت از نظر معظم‏‌له می‏بینند، به جای آنکه خویشتن را کنار بگذارند و بکوشند آنچه او می‏خواهد را فهم کنند، به ایشان خرده می‏گیرند و انواع و اقسام نسبت‏ها را متوجه ایشان می‏نمایند. آیا این مظلومیت نیست؟

 

امروز نقطه عطفی هویتی را شاهدیم که سهم اخلاق و عدالتخواهی را یکجا ادا می‏کند. هویت جدید که باید پرچمدار انتخابات آتی باشد، سیاسی‏کار و سیاست‏زده نیست؛ اگر چه نقد برجام و اقتصاد می‏کند اما تمام دلخوشی و حرف‏هایش برای مردم هیچ‏گاه نقد برجام و نقد معضلات اقتصادی نیست؛ این جریان هویتی همه را سرباز انقلاب می‏خواهد و با منشی نو عدالتخواهی را بدون آسیب‏‌های گذشته‌‏اش بازتعریف خواهد کرد. این جریان هویتی مسامحه‏‌کار نخواهد بود.

 

رهبر انقلاب تصریح دارند:«بسیج بابصیرت است، اما ازخودراضی نیست؛ بسیج اهل جذب است - گفته‌ایم جذب حداکثری - اما اهل تسامح در اصول نیست؛ بسیج غیور است، پاسدار خطوط فاصل است؛ بسیج طرفدار علم است، اما علم‌زده نیست؛ بسیج متخلق به اخلاق اسلامی است، اما ریاکار نیست؛ بسیج در کار آبادکردن دنیاست، اما خود اهل دنیا نیست.»

 

تواضع و سیره‏‌ی پیامبرانه، منش این جریان هویتیِ جدید خواهد بود. نقدهای این جریان هویتی دلسوزانه و به قصد اصلاح است نه کینه‌‏توزانه و به قصد خانه‌‏خراب کردن! این جریان وحدت را می‏خواهد اما وحدت حول اصول و برنامه‌‏ها نه وحدت حول سهمیه‌‏ها که دست آخر بازگشتی به راست‏گرایی، محافظه‏‌کاری و مسامحه‌‏گرایی قلمداد شود. این جریان هویتی باید همان‏گونه که گوشش برای شنیدن تأییدها و حمایت‌‏های رهبری نسبت به خود و نقدها نسبت به طرح مقابل باز است، تذکرات رهبری را نیز با حساسیت بشنود تا بار دیگر دچار آسیب نشود.

 

این جریان هویتی، در این مقطع، کشور را به طور جدی یک گام بزرگ به سمت دولت اسلامی و جامعه اسلامی به پیش خواهد برد و این آن چیزی است که رهبر انقلاب می‏خواهند. هر کس که تا پیش از این جزو پرچمداران جریان هویتی سابق به شمار می‏آمده هم در صورتی می‏تواند نقش جدیدی در کشور ایفا کند که این تحول را فهم کند. مسئله اشخاص نیستند؛ مسئله گفتمان و رویکردهاست.

 

سخن آخر:

پس از این همه اکنون باید گفت رهبرانقلاب به راستی کشتی‏بانی صبور، اندیشمند و انقلابی برای کشور بوده‏‌اند. چنین رهبری را باید به راستی ارج نهاد و تدبیر عمیقش را به جدالی سطحی و سیاست‏زده فرونکاهید. ایشان، کشتی انقلاب را به مقصد تمدن بزرگ اسلامی و آمادگی برای عصر ظهور حضرت حجت(عج) پیش می‏برند. اگر ادعای سربازی داریم واقعاً باید سرباز باشیم. اینقدر خودمطلق‏‌انگاری در جریانات مختلف سیاسی و اضلاع گوناگون اصولگرایی اجازه‏‌ی فهم جایگاه والای تدبیر رهبری نمی‏دهد. چه غم‏‌انگیز است این روزها و حتی بعد از درس خارج رهبر انقلاب که هدف از آن پایان دادن به اختلافات و جدال‏‌ها بود، برخی باز به بهانه‌‏هایی نو در کوس اختلاف می‏دمند و بعد ادعای ولایتمداری نیز می‏کنند. چه خوب است به جای اینکه مدام از خود و رویکردمان دفاع کنیم، هر بار که سخنان جدیدی از ایشان منتشر می‏شود، خود را با آن سخنان عیار کنیم و به نقد بنشینیم؛ واقعاً ببینیم همان که ولیّ می‏خواهد هستیم یا در سیاست به جای توجه به خدای متعال و آرمان‏های انقلاب گرفتار بُتِ نفس خویش و حزب خویش و جریان و تشکل خویشیم.



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : دانشجو
تاریخ : دو شنبه 26 مهر 1395
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: