اگر گمان کنیم فارغ از 15 سال گذشته، توصیه رهبری به احمدینژاد را فهمیدهایم یا میتوانیم بفهمیم، یقیناً راه به خطا بردهایم. مخاطب این توصیه بالواقع نه یک فرد که جریانی هویتی است که با پرچم عدالتخواهی در مقابل جریان محافظهکار و مسامحهگرا قبل از سومتیر نزج مییابد و در طول این سالها با آسیبهای مختلف مواجه میشود. به عبارت دیگر مخاطب این توصیه همهی ما هستیم. احمدینژاد، تنها نمایندهای است برای این جریان و نظیر توصیه رهبری به او را در موارد متعدد میتوان خطاب به جریانات مختلف انقلابی در حوزه، دانشگاه و سیاست در طول این سالها مشاهده کرد. از این حیث توصیه معظمله را باید نقطهی پایانی بر آسیبهای جریان هویتیمان و نقطه شروعی برای تولد جریانی نو قلمداد کرد؛ جریانی که نه مسامحهگراست و نه عدالتخواهی را با شیوهی پیشین جستجو میکند.
شرح و بسط این مسئله طبعاً ما را به بایستههای کاندیدای انتخابات آتی نیز رهنمون خواهد شد. در واقع وقتی روشن شد که حضور چه جریان هویتیای در انتخابات به صلاح نیست، آنگاه است که نوبت به این پرسش میرسد که پس حضور چه جریان و رویکردی به صلاح و بایسته است و کدام جریان هویتی اکنون باید رخ بنماید.
تنها نکتهای که برای فهم این مهم باید مدنظر قرار گیرد، توجه به این معضل است که جریانات مختلف سیاسی عمدتاً خود را مطلق تلقی میکنند و بعد بیانات رهبری را میکوشند با رویکردی که مطلق انگاشتهاند، تطبیق دهند. آنان حتی گاه تا آنجا پیش میروند که وقتی به عدم تطابقی برمیخورند، نه در رویکرد و باورهای خود که در رهبری شک میکنند. این نوشته را کسی میتواند بخواند که آمادگی نقد خویشتن را داشته باشد. در واقع ما بایست یک بار هم که شده خویش را هم به نقد بنشینیم و در عین حال بعد از کنار گذاشتن تمام آنچه مطلق میانگاشتیم، ببینیم واقعاً توقع رهبری از ما چیست و ایشان اکنون به سمت کدام جریان هویتی رهنمون میشوند. اگر ما این نقطه عطف تاریخی را به هر دلیلی نفهمیم یا نتوانیم هضم کنیم، یقیناً مثل بسیاری از گذشتگان که تنها تا مقطعی خاص در کشور واجد اثرِ جدی بودند، به تاریخ خواهیم پیوست.
تفصیل:
در سالهای اصلاحات که از یکسو تجدیدنظرطلبی و تساهل و تسامح در همهی امور میداندار بود و نوعی شرمنده بودن نسبت به آرمانها و ادبیات انقلابی سیطره داشت، با ریلگذاریهای رهبر انقلاب جریانی نو متولد شد. معظمله سال 80 را سال "رفتار علوی" نامگذاری کردند تا سیرهی حکومتی امیرالمؤمنین(ع) از تریبون نماز جمعه تهران توسط ایشان بسط داده شود. ایشان به تفصیل از شاخصههای رفتار علوی گفتند و با نوعی افسوس تصریح کردند:«همهی كسانى كه امیرالمؤمنین را در حدّ این رفتار حكومتى مىشناسند، از كوتاهى دوران حكومت آن بزرگوار تأسّف مىخورند، به خاطر این است كه اگر این روش در سالهاى متمادى ادامه پیدا مىكرد، شاید مسیر تاریخِ عالم عوض مىشد. اگر این الگو ادامه پیدا مىكرد و چند سالى در اختیار مردم قرار مىگرفت، شاید سرنوشت بشریت عوض مىشد و این قدرتهاى متّكى بر فساد و پول و شهوت و زورگویى و بىانصافى - كه در طول تاریخ در دنیا مشاهده شده و سرنوشت بشر را به تاریكى و سیاهى رقم زدهاند - به وجود نمىآمدند. در حال حاضر این الگو در مقابل ماست.»
ایشان توضیح دادند که آنچه مطرح میکنند با بخشنامه کردن حل شدنی نیست و تبدیل شدن به مطالبهی همگانی و گفتمانی نو را میطلبد. رهبر انقلاب از عدل علی(ع) گفتند و از اینکه "امیرالمؤمنین بین همهی آحاد مردم در اعطاى بیتالمال تساوى برقرار كرد." معظمله از سادهزیستی سخن به میان آوردند:«در آن نامهی معروف به عثمانبنحنیف مىفرماید... أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه. امیرالمؤمنین خوراك و لباس خود را كه شبیه فقیرترین مردم آن روزگار بود، مطرح فرمود و گفت: من كه امام شما هستم، اینگونه زندگى مىكنم.»
این گفتمانسازیها جریانی نو در کشور شکل داد که نه راست بود و محافظهکار و نه چپ بود و تجدیدنظرطلب. این جریان گفتمانی آرمانخواهی و عدالتخواهی را جستجو میکرد. وضعیت به گونهای شد که حتی در میان تشکلهای دانشجویی تشکل جداگانهای با نام جنبش عدالتخواه تأسیس شد. رهبرانقلاب نیز خطاب به دانشجویان تصریح کردند که لبّ انتظارشان از آنان عدالتخواهی است. رهبر انقلاب در دیدار با شورای شهر و شهردارش تصریح کردند که هیچ امری فوریتر از خدمت به مردم نیست. در همان سالها ماجرای کارتنخوابها رخ داد که در کنار بیتفاوتیهای مسئولین و در حالی که هر روز تعدادی از کارتنخوابها در سرمای سخت آن روزها جان میباختند، دانشجویان عدالتخواه مثل یک کارتنخواب ساده در مقابل نهادهای مختلف خوابیدند و کمی بعد در مسجد هدایت با حضور رحیمپور ازغدی برای کارتنخوابها مجلس ختم گرفتند. آن روز وضع به گونهای بود که یک کارتنخواب در جمع شبانهی دانشجویان و در سرمای آن روزها حاضر شد و با بیانی ساده یاد شهید رجایی را زنده كرد و گفت:«من به او رأی مثبت دادم. خدایش بیامرزد كه فقرا را درمییافت و چه خالیست جای او.» آن روز گفتمانسازی بالواقع تا پایینترین لایههای جامعه نیز رفته بود. دالّ کانونی دولت نهم را نیز در عرصههای مختلف سیاست داخلی، خارجی و اقتصاد باید عدالتخواهی تلقی کرد؛ از این رو سزاوار است دولت نهم را دولت عدالتخواه بنامیم.
این جریان هویتی در ادامهی مسیرش دچار آسیبهای جدی شد. عملکرد جنبش عدالتخواه به گونهای بود که رهبرانقلاب در پیامی خطاب به این جنبش در سال 85 تصریح کردند:«همهی تلاشها و اقدامها از راه درست و صحيح و متکي به اصول انجام گيرد و مصالح کلي نظام مدنظر باشد.» ایشان همچنین در پیام دیگری در سال 87 از دانشجویان خواستند تا مراقبت کنند "به نام عدالتطلبی، حرکتی غیر منصفانه از سر جهل یا غفلت انجام نگیرد."
رهبر انقلاب حتی پیشتر و در همان سال 84 به صراحت فرمودند:
«عدالتطلبی فقط این نیست که انسان شعار عدالتطلبی بدهد؛ نه، باید این را واقعاً بخواهد. عدالتطلبی به این نیست که انسان رودرروی کسی بایستد و بگوید تو عدالتطلب نیستی؛ نه، این، ساز و کار دارد. باید جامعه به نقطهای برسد که سیاستهای عدالتطلبانه در آن طراحی شود و دستگاه اجرایی طوری باشد که سیاستهای عدالتطلبانه فرصت عملیاتی شدن و اجرایی شدن پیدا کند.»
در همین سالهاست که محمود احمدینژاد از اینکه اسامی مفسدان اقتصادی را در اختیار دارد، سخن به میان میآورد و یک مطالبهی جدی از او و سایر مسئولین کشور افشای این اسامی میشود. جریان انقلابی نیز به کلی در همین فضا سیر میکند.
کمکم پدیدهای به اسم پالیزدار در کشور پیدا میشود و این پدیده در فضای گفتمانیِ آن روز در ابتدا مورد استقبال دانشجویان و نه طرد از سوی آنان قرار میگیرد. این سالها همچنین منازعه بر سر دانشگاه آزاد را نیز در خود ثبت کرده است. وقتی رهبر انقلاب خطاب به مسئولین قوه قضائیه از عدم لزوم افشاگری در بسیاری از موارد سخن گفتند، این مسئله برای دانشجویان قابل هضم نبود و درست از همین رو بود که نماینده جنبش عدالتخواه در دیدار دانشجویی با معظمله در این خصوص سؤال و به بیان دیگر اشکال کرد.
بیانات رهبرانقلاب بسیار مهم بود. ایشان در دیدار با مسئولین قوه قضائیه تصریح کردند:
«تا وقتی که از طریق قانونی جرم ثابت نشده است، نه در خود قوه، نه در بیرون قوه، نه در تریبونها و منبرهای رسمی، نه در وسائل ارتباط جمعی، کسی حق ندارد آبروی یک مسلمانی را ببرد؛ این بسیار مسئلهی مهمی است. بعضی اوقات انسان میبیند روی قوهی قضائیه فشار میآورند که آقا افشاء کنید. نه آقا، هیچ لزومی ندارد افشاء کردن... حتّی اگر چنانچه فرض کنیم یک نفری جرمی هم کرده است، این جرم در دادگاه صالح اثبات هم شده است، این شخص به مجازات محکوم هم شده است - فرض کنید رفته زندان - چه لزومی دارد ما اسم او را در روزنامهها منتشر کنیم تا بچهی این آدم که دارد مدرسه میرود، دیگر رویش نشود مدرسه برود؟ چه اشکال دارد که این مدتِ زندانش را بگذراند، بیاید بیرون، خودش و خانوادهاش زندگی عادیشان را ادامه دهند؟ خب، جرمی کرد، مجازات شد، تمام شد دیگر. باید حتماً آبروریزی بشود؟» ایشان تأکید کردند:«البته مخاطب این حرف فقط قوهی قضائیه نیست؛ مسئولان قوه، خارج قوه، رسانهها مخاطبند.» رهبر انقلاب افشاگری را فقط در مصادیق خاصی جایز دانسته بودند.
رهبر انقلاب در پاسخ به سؤال نماینده جنبش عدالتخواه در سال 90 تصریح کردند:
«یکی از دوستان اشاره کردند که امیرالمؤمنین در فرمان خود به مالک اشتر فرمودهاند که آدمهای سوءاستفادهجو را رسوا کنید؛ شما گفتهاید که افشاء نکنید. امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) نفرمودند موردی را که اثبات نشده، افشاء کنید. هیچ وقت چنین چیزی در بیان امیرالمؤمنین نیست، و این قطعاً از اسلام نیست. ما چطور چیزی را که اثبات نشده، به صرف اتهام، افشاء کنیم؟
ممکن است اینقدر حجم اتهام زیاد و وسیع باشد که یک عدهای به چشم یک امر قطعی و واقعی به آن نگاه کنند، اما هیچ پشتوانهی استدلالی نداشته باشد، جائی ثابت نشده باشد. ما هیچ حجتی نداریم که این را بگوئیم. حتّی من در همان جلسهای که اشاره کردند، از این بالاتر را گفتم. من گفتم حتّی جرمی که ثابت شد، اصل نباید بر افشای آن جرم باشد. بالاخره یک مجرمی است، یک غلطی کرده، مجازات هم میشود؛ خانوادهی او، فرزندان او، پدر و مادر او گناهی نکردهاند؛ ما چرا بیخود اینها را رسوا کنیم؟ مگر آنجائی که خود نفس افشاء کردن، یک مصلحت بزرگی داشته باشد. بله، یک جائی هست که نفس افشاگری در یک مسئلهی ثابتشده، مصلحتی دارد؛ آنجا ایرادی ندارد. این، منطق ماست. هیچ چیزی هم نه از امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) و نه از هیچیک از ائمهی هدی (علیهمالسّلام) برخلاف این وجود ندارد. ما واقعاً حق نداریم افراد را به صرف گمان، متهم کنیم، مشهور کنیم؛ واقعاً جایز نیست؛ نه در سایت، نه در روزنامه، نه در تریبونهای گوناگون. حیثیت افراد را باید حفظ کرد.»
بیانات رهبری اگر چه کمکم خصوصاً با روندی که جریان عدالتخواه و دولت در پیش گرفته بود، فضای گفتمانی جامعه را تغییر داد اما همچنان در سطح کنشگران سیاسی با همان مشی گذشته مواجه بودیم. نام بردن احمدینژاد از ناطقنوری و هاشمی در جریان انتخابات 88 که مورد نهی رهبری قرار گرفت و نیز منازعهی احمدینژاد با لاریجانی در مجلس پردههای مختلفی از همین فضای هویتی و همین منش جریان عدالتخواه بود. در همان دولت نهم به هم خوردن جلسه هاشمی در قم، در سالهای بعد به هم خوردن جلسه سید حسن خمینی در حرم امام و پس از آن به هم خوردن جلسه لاریجانی در قم رقم خورد؛ مسئلهای که باز هم مورد نهی رهبری قرار گرفت. طبیعتاً در بسیاری از این موارد همهی جریان عدالتخواه حامی چنین حرکتهایی نبود؛ حتی کیهان در خصوص برخی از این موارد در سرمقالهاش نقدهایی صریح مطرح کرد. با این همه اما بالاخره این اتفاقات در سایهی حکمرانی یک فضای هویتی بود که رخ میداد؛ آن فضای هویتی در اصل کاملاً دینی بود و ریلگذاریاش را نیز مدیون رهبر انقلاب میدانست اما در ادامهی راه دچار آسیبهای جدی شده بود.
ماجرای سفارت انگلیس و عربستان، ماجرای تجمعهای مختلف دانشجویان مقابل مجلس در خصوص دانشگاه آزاد و برجام و... که بعضاً مانند تجمع دانشگاه آزاد مورد تذکر رهبری قرار گرفت، همه و همه همان رویکرد گذشته را به ذهن متبادر میکرد و تمام اینها واقعاً آن چیزی نبود که رهبرانقلاب میخواست.
جریان انقلابی واقعاً نور چشم رهبری بود و رهبری بارها و بارها به حمایت تمام قد از این جریان برخواستند تا مبادا این جریان خاموش شود. ایشان در عین حال مدام به زبانهای مختلف به ما تذکر میدادند؛ تذکرهایی که به نظر میرسد هیچگاه آنگونه که باید از سوی ما مورد توجه واقع نشد که اگر شده بود، زودتر از اینها با تحولی بنیادین مواجه میشدیم.
در همین سالها مسئلهی مهم دیگری که مطرح میشود، دعوای معروف وحدت و خلوص است. رهبر انقلاب تصریح میکنند:
«یک سؤال دیگر این است که بعضیها میگویند وحدت، بعضیها میگویند خلوص؛ شما چه میگوئید؟ من میگویم هر دو. خلوص که شما مطرح میکنید - که ما بایست از فرصت استفاده کنیم و حالا که غربال شد، یک عدهای را که ناخالصی دارند، از دائره خارج کنیم - چیزی نیست که با دعوا و کشمکش و گریبان این و آن را گرفتن و با حرکت تند و فشارآلود به وجود بیاید؛ خلوص در یک مجموعه که اینجوری حاصل نمیشود؛ ما به این، مأمور هم نیستیم. در صدر اسلام، خوب، با پیغمبر اکرم یک عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابیّبنکعب بود، عمار بود، کی بود، کی بود؛ اینها درجهی اول و خالصترینها بودند؛ عدهای دیگر از اینها یک مقداری متوسطتر بودند؛ یک عدهای بودند که گاهی اوقات پیغمبر حتّی به اینها تشر هم میزد. اگر فرض کنید پیغمبر در همان جامعهی چند هزار نفری - که کار خالصسازی خیلی آسانتر بود از یک جامعهی هفتاد میلیونی کشور ما – میخواست خالصسازی کند، چه کار میکرد؟ چی برایش میماند؟ آن که یک گناهی کرده، باید میرفت؛ آن که یک تشری شنفته، باید میرفت؛ آن که در یک وقتی که نباید از پیغمبر اجازهی مرخصی بگیرد، اجازهی مرخصی گرفته، باید میرفت؛ آن که زکاتش را یک خرده دیر داده، باید میرفت؛ خُب، کسی نمیماند. امروز هم همین جور است. اینجوری نیست که شما بیائید افراد ضعافالایمان را از دائره خارج کنید، به بهانهی اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دائرهی خلّصین را توسعه بدهید؛ کاری کنید که افراد خالصی که میتوانند جامعهی شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند؛ این خوب است. از خودتان شروع کنید؛ دور و بر خودتان، خانوادهی خودتان، دوستان خودتان، تشکل خودتان، بیرون از تشکل خودتان. هرچه میتوانید، در حوزهی نفوذ تشکل خود، برای بالا آوردن میزان خلوصهای فردی و جمعی تلاش کنید؛ که نتیجهی آن، خلوص روزافزون جامعهی شما خواهد شد. راه خالص کردن این است.»
رهبرانقلاب در دیدار با اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی که نامهای به رهبرانقلاب نوشته بودند نیز نکاتی مرتبط مطرح کردند. حتی به نظر میرسد در این سالها مواجههی جریان انقلابی با دولت دهم نیز دچار این آسیب بود و در همان فضای هویتی معنا میشد. این البته الزاماً به معنای نادرست بودن تمام انتقادات مطرح در آن سالها به دولتمردان نیست.
جالب آنکه بحثهای رهبرانقلاب در خصوص جذب حداکثری از سال 86 است که آغاز میشود و به طور جدی بعد از سال 88 است که در چند نوبت مطرح میشود. نکتهی جالب دیگر اینکه هم در دیدارهای مختلف دانشجویان با رهبرانقلاب، ایشان از جنبش دانشجویی گفتمانسازی به جای قضاوت کردن در خصوص افراد را مطالبه میکنند هم در سالهای اخیر از محمود احمدینژاد میخواهند روی گفتمان امام و انقلاب کار کند.
این جریان بالواقع یک جریان است؛ آسیبهایی که با آن مواجه شده کاملاً یکی است، تذکرات رهبری بدان یکی است و حتی تجویزها و دستورات رهبری به آن نیز در مشابهت کامل به سر میبرد.
رهبرانقلاب در سال 87 خطاب به دانشجویان شیراز که از برخوردهای قوه قضائیه گلایه داشتند، تصریح کردند:«شما زرنگی کنید، شما اسم نیاورید، شما روی مصداق تکیه نکنید؛ شما پرچم را بلند کنید. وقتی پرچم را بلند کردید، آن کسی که مجری است، آن کسی که در محیط اجراء میخواهد کار انجام دهد، همه حساب کار خودشان را میکنند.»
نکته کلیدیای که در توصیه رهبرانقلاب به محمود احمدینژاد مبنی بر مصلحت نبودن حضور او در انتخابات آتی مطرح میشود نیز شکل گرفتن دوقطبی در کشور است. به این ترتیب نه تنها محمود احمدینژاد بلکه هر کسی بخواهد در آن پارادایم سابق و با آن مدل از سوی اصولگرایان به میدان بیاید و به مواجهه با رقیب برخیزد، از نظر رهبر انقلاب حضورش به صلاح نیست. وقتی علت حکمِ رهبری را میدانیم و خودشان بدان تصریح کردهاند، همانگونه که در فقه گاه از فهم علت یا قواعد حاکم بر احکام، به احکامی جدید دست مییازیم، در اینجا نیز به سادگی در مییابیم که رهبری دوقطبی و اساساً آن فضا و مناسبات را نمیخواهند؛ چه از سوی احمدینژاد باشد چه غیر او. اساساً مسئلهی رهبری در اینجا فرد نیست؛ مسئله همان جریان هویتی است. آن جریان هویتی نباید به خطاهای گذشتهاش ادامه دهد.
بعد از این نقد تفصیلی به خود، اکنون نوبت آن است که بپرسیم اگر این جریان هویتی نباید باشد، پس کدام جریان هویتی باید جایگزین شود؟ آیا باید عدالتخواهی را کنار گذاشت و به مسامحهکاری و محافظهکاری روی آورد و گفت اصلاً عدالتخواهان تا کنون اشتباه میکردهاند و جریان مقابلِ آنان راست میگفته؟! واضح است که پاسخ منفی است. همین جریان هویتی به واسطهی زنده کردن گفتمان امام و انقلاب بارها و بارها مورد تمجید رهبری قرار گرفته.
پس راهحل، پشیمان شدن از اصل عدالتخواهی، دلسردی یا روی آوردن به مسامحهگرایی و محافظهکاری نیست. با این توضیح پرسش پیشگفته همچنان رخ مینمایاند: راهحل بالواقع چه میتواند باشد؟
رهبرانقلاب در بعد ایجابی فرمایشاتی دارند که باید امروز مورد بازبینی دقیق قرار گیرد؛ خصوصاً آنجا که از ابعاد مکتب امام و پیوند اخلاق و عدالت سخن میگویند. ایشان همچنین در بیانات اخیر انقلابیگری را امری دارای تشکیک دانستند و شاخصههایی برای آن برشمردند. رهبر انقلاب تمامی جریانات و احزاب داخل کشور را به عنوان پدری پیر در حکم فرزند خود تلقی میکنند؛ حتی اگر این جریانات، مذاکرهکنندگان دولت یازدهم باشند که مورد نقد جریان انقلابی قرار دارند و نقدهای بسیاری نیز به آنان وارد است. رهبر انقلاب خود بیش از آنکه بخواهند به مواجهه با افراد برخیزند، میکوشند تا گفتمان را پیش ببرند و فضای گفتمانی را به گونهای دنبال کنند که آن گفتمان میداندار شود. در واقع توصیهای که ایشان به جنبش دانشجویی داشتند را پیش از همه خود دارند اجرا میکنند و درصدد توسعهی دایرهی خلّصین با همین اصول هستند.
وقتی از این منظر نگاه میکنیم، اصلیترین رسالت ما هیچگاه نقد رقیب نخواهد بود، بلکه همواره اصلیترین رسالت خود را طرح گفتمان ایجابی و ادبیات رو به جلو تلقی خواهیم کرد. نقد باید در کشور باشد و هیچکس ضرورت وجود نقد را انکار نمیکند اما اگر تمام رسالت خود در کشور را خردهگیری از جریان مقابل بدانیم و به جای گفتمانسازی، گفتمان@بازی کنیم، اگر هیچ حرف رو به جلو و نویی نداشته باشیم و مدام ایراد گرفتن از این و آن هنرمان باشد، باید باور کنیم آن چیزی که رهبر انقلاب میخواهند و مطالبه میکنند نبوده و نیستیم. در چنین حالتی باید بپذیریم مطالبه رهبری را نفهمیدهایم و حق ولایتمداری را آنگونه که آن عزیز طلب میکند، به جا نیاوردهایم؛ و چقدر دردناک است اینکه در این میان برخی دوستان سابق تا نظرشان را متفاوت از نظر معظمله میبینند، به جای آنکه خویشتن را کنار بگذارند و بکوشند آنچه او میخواهد را فهم کنند، به ایشان خرده میگیرند و انواع و اقسام نسبتها را متوجه ایشان مینمایند. آیا این مظلومیت نیست؟
امروز نقطه عطفی هویتی را شاهدیم که سهم اخلاق و عدالتخواهی را یکجا ادا میکند. هویت جدید که باید پرچمدار انتخابات آتی باشد، سیاسیکار و سیاستزده نیست؛ اگر چه نقد برجام و اقتصاد میکند اما تمام دلخوشی و حرفهایش برای مردم هیچگاه نقد برجام و نقد معضلات اقتصادی نیست؛ این جریان هویتی همه را سرباز انقلاب میخواهد و با منشی نو عدالتخواهی را بدون آسیبهای گذشتهاش بازتعریف خواهد کرد. این جریان هویتی مسامحهکار نخواهد بود.
رهبر انقلاب تصریح دارند:«بسیج بابصیرت است، اما ازخودراضی نیست؛ بسیج اهل جذب است - گفتهایم جذب حداکثری - اما اهل تسامح در اصول نیست؛ بسیج غیور است، پاسدار خطوط فاصل است؛ بسیج طرفدار علم است، اما علمزده نیست؛ بسیج متخلق به اخلاق اسلامی است، اما ریاکار نیست؛ بسیج در کار آبادکردن دنیاست، اما خود اهل دنیا نیست.»
تواضع و سیرهی پیامبرانه، منش این جریان هویتیِ جدید خواهد بود. نقدهای این جریان هویتی دلسوزانه و به قصد اصلاح است نه کینهتوزانه و به قصد خانهخراب کردن! این جریان وحدت را میخواهد اما وحدت حول اصول و برنامهها نه وحدت حول سهمیهها که دست آخر بازگشتی به راستگرایی، محافظهکاری و مسامحهگرایی قلمداد شود. این جریان هویتی باید همانگونه که گوشش برای شنیدن تأییدها و حمایتهای رهبری نسبت به خود و نقدها نسبت به طرح مقابل باز است، تذکرات رهبری را نیز با حساسیت بشنود تا بار دیگر دچار آسیب نشود.
این جریان هویتی، در این مقطع، کشور را به طور جدی یک گام بزرگ به سمت دولت اسلامی و جامعه اسلامی به پیش خواهد برد و این آن چیزی است که رهبر انقلاب میخواهند. هر کس که تا پیش از این جزو پرچمداران جریان هویتی سابق به شمار میآمده هم در صورتی میتواند نقش جدیدی در کشور ایفا کند که این تحول را فهم کند. مسئله اشخاص نیستند؛ مسئله گفتمان و رویکردهاست.
سخن آخر:
پس از این همه اکنون باید گفت رهبرانقلاب به راستی کشتیبانی صبور، اندیشمند و انقلابی برای کشور بودهاند. چنین رهبری را باید به راستی ارج نهاد و تدبیر عمیقش را به جدالی سطحی و سیاستزده فرونکاهید. ایشان، کشتی انقلاب را به مقصد تمدن بزرگ اسلامی و آمادگی برای عصر ظهور حضرت حجت(عج) پیش میبرند. اگر ادعای سربازی داریم واقعاً باید سرباز باشیم. اینقدر خودمطلقانگاری در جریانات مختلف سیاسی و اضلاع گوناگون اصولگرایی اجازهی فهم جایگاه والای تدبیر رهبری نمیدهد. چه غمانگیز است این روزها و حتی بعد از درس خارج رهبر انقلاب که هدف از آن پایان دادن به اختلافات و جدالها بود، برخی باز به بهانههایی نو در کوس اختلاف میدمند و بعد ادعای ولایتمداری نیز میکنند. چه خوب است به جای اینکه مدام از خود و رویکردمان دفاع کنیم، هر بار که سخنان جدیدی از ایشان منتشر میشود، خود را با آن سخنان عیار کنیم و به نقد بنشینیم؛ واقعاً ببینیم همان که ولیّ میخواهد هستیم یا در سیاست به جای توجه به خدای متعال و آرمانهای انقلاب گرفتار بُتِ نفس خویش و حزب خویش و جریان و تشکل خویشیم.